مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
به حرم تا که تو را از سفرت آورند پدر پیر تو را پشت سرت آوردند
چقدر در سر راهم پر خونین دیدم چه بلایی به سر بال و پرت آوردند
چنگ ها جوشن و خوود و سپرت را بردند در عوض هرچه که می شد به سرت آوردند
نیزه هایی که هنوز از نوکشان می ریزد لخته خون های گلویت خبرت آوردند
پشت تو تا به حرم پیش رخ نامحرم شانه های خم زینب پدرت آوردند
تا در آغوش کشم جسم تو را بار دگر تکه تکه تنی از دور و برت آوردند
آخرین عضو تو وقتی به حرم آید شکر مادرت نیست بگویم پسرت آوردند
حسن لطفی ********************** حتماً ز سینه قلب پدر کنده می شود وقتی که بر زمین پسر افکنده می شود
افتد اگر خراش به یک ناخن پسر پا تا سر پدر ز غم آکنده می شود
ای وای از دل پدری که مقابلش گلبرگهای دسته گلش کنده می شود
بابا اگر که داغ جوان دید، ای خدا تسلیتش کجای جهان خنده می شود؟
این یوسفِ که بود که اینبار واقعاً دارد شکار گله ی درنده می شود
ارباب! این مگر که علی اکبر تو نیست دارد شبیه بسمل پرکنده می شود
دیده ببند تا که نبینی تنش چه طور پامال تیغ و نیزه ی برنده می شود
خون را گرفتی از گلویش تا نفس کشد اما مگر عزیز دلت زنده می شود
گریه نکن اگر نشد آبش دهی حسین ورنه امیر علقمه شرمنده می شود
زینب ز خیمه آمده تا یاری ات کند دستش نزن حسین...پراکنده می شود
علي صالحي ********************** در خداحافظی اش سیل حرم را می برد راه می رفت و همه چشم ترم را می برد
نفسش ارثیه ی فاطمه امّا چه کنم دست غم نور چراغ سحرم را می برد
سنگها در تپش آمدنش بی صبرند زیر باران همه ی بال و پرم را می برد
یک عمود آمد و با تاب و تب بی رحمش ماه پیشانی آن تاج سرم را می برد
سر آن نیزه که از پهلوی او بیرون زد تا دل کینه ی لشگر پسرم را می برد
تا که افتاد زمین، جرأت هر شمشیری قطعه ای از قطعات جگرم را می برد
چیده ام روی عبا هستی خود را، دنیا باد می آمد و عطر ثمرم را می برد
علیرضا لک ********************** گاهی همه به دور پسر جمع میشوند گاهی همه به دور پدر جمع میشوند
اینها كه دست و پای علی را گرفتهاند هشتاد و چار فاطمه سرجمع میشوند
وقتی میان خیمه نشسته، نشستهاند وقتی كه میرود، دم در جمع میشوند
دارند این طرف چهقدر میشوند كم دارند آن طرف چهقدر جمع میشوند
گیسوی خیمه ها همه آشفته میشود دور و برش که چند نفر جمع میشوند
وای از علی عقابش اگر اشتباه رفت وای از حسین دورش اگر جمع میشوند
یکطور میزنند علی را که بعد از آن شمشیرهای تیز دگر جمع میشوند
خیلی تلاش میکند آقا چه فایده این تکه تکه هاش مگر جمع میشوند
یک عده ای به دور پسر گریه میکنند یک عده ای به دور پدر جمع میشوند
علی اکبر لطیفیان
********************** انگار بنا نیست سری داشته باشی سر داشته باشی، جگری داشته باشی
انگار بنا نیست که از میوه ي باغت اندازه کافی ثمری داشته باشی
انگار بنا نیست که ای پیر محاسن این آخر عمری پسری داشته باشی
ای باد به زلف علیِّ اکبر ِ لیلا مدیون حسینی نظری داشته باشی
میمیرم اگر بیش از این ناز بریزی بگذار که چندی پدری داشته باشی
تو از همه ي آينه ها پيش تريني تكثير شدي بيشتري داشته باشي
رفتی و نگفتی پدرت چشم به راه است از من تو نباید خبری داشته باشی؟
بی یار اگر آمده ام پیش تو گفتم شاید بدن مختصری داشته باشی
چه خوب به هم نیزه تو را دوخت و نگذاشت تا پیکر پاشیده تری داشته باشی
با نیم عبا بردن این جسم بعید است باید که عبای دگری داشته باشی
علی اکبر لطیفیان ********************** تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده
دارد به عرش می رسد اشراق سینه ات آه ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟
وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده
داری مرا کنار خوت می کُشی پسر حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده
برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن با نیشخند حرمله ی دربدر شده
اینها برای هرچه علی نقشه داشتند نامت اسیر بغض هزاران نفر شده
گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن هرکس که داشت کینه ی زهرا خبر شده
تنها تو را نمی شود از خاک جمع کرد از سنگ ریزه ها بدنت ریز تر شده
وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی معلوم شد چقدر تنت مختصر شده
مصطفی متولی
********************** جاری عبور كردی و نم نم شدی علی از خاك می خروشی و زمزم شدی علی
چه مادرانه دور تو می گشت خواهرم با دست های عمه مُعَمَم شدی علی
بعدش دوباره مثل همان سالهای قبل آیینه ي رسول مُكَرَم شدی علی
پیغمبرانه رفتی و زیر نزول تیغ مثل شروع سوره ي مریم شدی علی
تا از میان معركه پیدا كنم تو را گیسو به باد دادی و پرچم شدی علی
معراج ذوالفقاری و پهلو شكافدار زهرا،نبی،علی؛همه با هم شدی علی
زخمی، شكسته ،خورد شده ،ذره ذره ،ریز ريز یكجا تمام آنچه كه گفتم شدی علی
من از تنت هر آنچه كه شد جمع كرده ام ای وای بر دلم! چقدر كم شدی علی
حسين رستمي ********************* پا بر زمين نكش، جگرم تير مي كشد اي نور ديده، پلك ترم تير مي كشد
گفتم عصاي پيري من مي شوي، نشد ياري رسان مرا، كمرم تير مي كشد
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |